برای آفتاب

بی تو مهتاب شبی . . . . . .

برای آفتاب

بی تو مهتاب شبی . . . . . .

کشتی در لوح محفوظ

 آفتاب نوشت:

بنگارم برایت براین"لوح محفوظ"*
من میگفتم کشتی(به کسرکاف)وتو میگفتی کشتی(به فتح کاف)
می دیدم که تو ازگفتن کشتی به وجد می آمدی وچه به وجد آمدنت قشنگ بود. مدلول تو از دال کشتی چه بود؟ تصورت ازتصویرخیالی کشتی چه بود؟
لفظ کشتی برایت چه معنی داشت که تورا به وجد می آورد؟ من هیچ وقت نپرسیدم توهم نگفتی! ولی راستش رابخواهی من همیشه ازکشتی درخیال آب غوطه می خورم، آبی که برای کشتی تصور من آرام نبود، گرداب بود وخروشان بود. نسبت آب به کشتی را که درنظرمی گرفتم درآن دو تناقضی بود که ازیک سو آرامم می کرد وازطرف دیگر هراس به دلم می ریخت. این که آب بیرون از کشتی مرکب راهوار کشتی و چون به درون کشتی قدم گذارد با خود مرگ همراه می آورد، مرگی که بیشتراز پیری مرا میترساند. آیاهمه‌ی دلبستگی هابرای کشتی وجود آدمی حکم آب را ندارد که چون ازآن دور باشد موجب آرامش و چون مرز فاصله بشکند باخود هلاکت همراه می آورد؟ آیا چنین نتیجه ای آن دست خفته درگوهرحیات را وادارنکرده برای تحقق بقا، وصال را ناممکن کند؟
ومگرنه اینکه به قول آن باباهمیشه فاصله ای هست؟
تا این فاصله هست آرامش است این فاصله که به صفررسید و مرزها مغشوش شد آیا بدبختی آغاز نمی شود؟
***
* (لوح محفوظ) یا(نگارخانه‌ی امر) همان چیزیست که درتعالیم دینی ما(گارگاه امرالهی)می خوانندش که آنچه درجهان ساری وجاری شود مکتوب و ثابت ومترسم درآن است وعالم امرهم عالم مجردات است که به امرتکوینی الهی ازعدم بوجود آمده. آقا دروغ چرا ماکه خودمان به چشم خودمان ندیدیم! این(کارگاه امرالهی)را.حال نمی شود به اینجا که همه ی آثار اما ثبت وضبط میشود لوح محفوظ گفت؟

برای آفتاب - یک

برای آفتاب - یک 

نزدیکی های میدان تجریش

جمعه نوزدهم بهمن هشتاد و هفت