برای آفتاب

بی تو مهتاب شبی . . . . . .

برای آفتاب

بی تو مهتاب شبی . . . . . .

اصفهون

آفتاب نوشت: 

برااااایت بنگاررررم تا ثبت همی گرددی براین لوووووووح محفففففوظ
گرمیخی بداااانی چرااصفهون شد اصفهون آ این میتونه واست یه دلیل باشت!سرانجام هرکس (به فتح کاف) کارش برای حل ظاهری معضلات به ورق زدن (کتاو ذهن) برسد چون نشاط شاعربلند مرتبه ی اصفهون خودمون چنین احکامی صادرفرماید صادر فرمودنی:
الف - اندرباب خلاصی ازتیرگی عمر:شب که خورشید جهان تاب نهان ازنظراست
قطع این مرحله با نور(مهی) بایدکرد
ب- اندرباب شکست‌ها و مصائب زندگی:آن بخت نداریم که فرزانه شویم
مقبول به کعبه، یا می‌خانه شویم
برخیز که بازسوی می‌خانه شویم
جامی بزنیم ومست و دیوانه شویم
ج- آن رباب پایان کار بی حاصل
ای عشق-آخرسخن پذیرت دیدم
آسوده وعاجز و فقیرت دیدم
(چل)سال همی لاف شنیدم ازتو
(آخردردست عقل اسیرت دیدم)

خیال

 آفتاب نوشت:

برااااااایت بنگااااااارم تا ثبت همی گردددددی دراین لوح ِمحفوظ
برای بوی وصال تو بنده‌ی بادم
برای پاس خیال تو دشمن خوابم
(حافظ

هست ونیست درگفتاربزرگان اندر است که خیال "به فتح خا" شَبَح است و صورتکی مجرد از ماده که چون"تصویردرآینه" یا "خرمن ِماه" حقیقت خارجی را نشایدی. ازیرا به "هماناوآسا" به گفتار اندر آید به نهیج دگرخیال "به کسرخا" اندیشه وتصور و صورت خیالی را مناسبت است، که چون هم این وهم آن "خیال به فتح خا وکسرخا" به نزد خردمندان خیال را صورت مجردی از ماده تلقی نمایند به اعتبار اینکه خیال مرئی و متصوراست موجود"هست"و به اعتبار آنکه ماده وحقیقت خارجی ندارد آن را "نیست" توان دانستن. پس چون هرآن، ازهست حقیقی تو، هم هست وهم نیستت یعنی خیالت راتوان می داشتن این بدان معنی تمایل کند که مرگ را توان این نباشد که تورا از من به ضرب تیپای خشم وسیلی جبر بستاندی.

کشتی با فتح کاف

 ماهتاب نوشت:

من فکر می‌کنم کشتی (با فتح کاف) خیلی با عظمت‌تر از کشتی (با کسر کاف) است. تصورم هم از کشتی (ایضن با فتح کاف) تصویری است که به فیلم بن هور برمی‌گردد. اولین باری که با کشتی آشنا شدم. قبل از آن حتا در کتاب‌های درسی هم به این واژه بر نخورده بودم. یک بار تصویری از یک کشتی گویا اقیانوس پیما دیدم که تویش یک استخر هم بود. و مدت‌ها درگیری ذهنیم این بود که اگر کسی می خواهدشنا کند چرا از کشتی به دریا شیرجه نمی‌زند که شنا کند؟ چرا باید در کشتی استخر باشد؟ و هرگز فکر نکردم به این که در آن صورت وی باید با سرعت حرکت کشتی شنا کند تا از آن جا نماند.

ولی می دانی تلخ‌ترین بخش این ماجرا چیست؟

می‌دانی ولی برای ثبت در این لوح محفوظ می‌نویسم:

من شنا بلد نیستم.

راستی می‌دانی که در بین تمامی حیوانات فقط خر شنا بلد نیست؟